- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست لـباس مشکی ما هست، آبرویی هست بیا حسین بـگـو تا که ما به سر بزنـیم میان شاه و گدا، راه گفت و گویی هست همیشه سنگ غمت را به سینهام زدهام خوشم برای شکستن، مرا سبویی هست دوباره چشم شما زخم میشود، دیر است مرا ببین، که به چشمت هنوز سوئی هست مـرا بـرای مُحـرّم دوبـاره مُـحْرِم کن منای کرب وبلا هست و آرزویی هست مرا بکش به همان روضههای ناگـفته همیشه پیش شما روضۀ مگویی هست گـمان کـنـم نـرسم تا به شـام عـاشورا فقط برای همین چند شب گلویی هست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مُحَرَّم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست هـنوز قـلـبِ من آمـادۀ مُـحَـرَّم نـیـست هـمه ز سـسـتـیِ این بیاراده میبـاشد اگرکه عهد من و آن نگار محکم نیست همیشه دیر رسیدم به وعده گاه، برفت برای اینکه هنوز این گدا منظم نیست ز بیوفـائی و ظـلـم و جـفـای ما باشد اگر شـرائـط روز فـرج فـراهـم نیست به سود ماست نه سود نگار، این خدمت وگرنه نوکر مخلص به درگهش کم نیست به قطره قطرۀ اشکی که داده مـمنونم که بر طهارت این اشک، آبِ زمزم نیست مـیـان غــفـلـتـم امـا بـه یـادِ او هـسـتم هنوز جزگل نرگس کسی نگارم نیست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـر پـا شـده حـســیـنـیـۀ گـریـههـا بـیـا بر روی چشمهای تـر از اشک ما بیا شال عزای تو به عـزایم نـشانده است وقت عزای مان شده صاحب عـزا بیا از معـرفت تهیام و از مصلحت پُـرم تـا زیـر و رو شَـوَم ز قـدوم شـما بـیا یادش به خیر صحن رضا زار میزدم: آقــا نــشــسـتـهام دَم ایــوان طـلا بــیـا ایـوان طـلا اگر که نـشد تا بـبـیـنـمـت وقـت سـحــر زیــارت پـائـیـن پـا بـیـا ای خاک بر سرم که نشد خاک پای تو یک شـب خـرابـۀ دل من هـم بـیـا بـیا من را که کُـشت وا ابـتـاهای عـمهات یک سر به خاک کشته کرب و بلا بیا
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دلـتـنـگی غـروب همه جـمعههای من کی میرسد به صحن حضورت صدای من دیـگـر دلـم بـرای شـمـا پَـر نـمـیزنـد بـرگـرد و بـال تـازه بـیـاور برای من غیر از ضرر برای تو چـیزی نداشتم حتی نـیامـده ست به کارَت دعای من اشکـت اگر به نـامـه اعـمال من نـبود بـخـشـش نـبـود شـامـل یـا ربّـنـای من یک روز محض خاطر این چند قطره اشک وا میشود به خـیـمه سبـز تو پای من با تو هـوای ماه عـزا چـیز دیگریست ای بانی مُـحـرّم و صاحب عزای من امـشب مـیان سیـنـه زدنها و اشکها مُهـری بزن به نـامۀ کرب و بلای من
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
صدای گریهتان پـیـر کرده عـالم را بیا که با تو بـپـوشم لـباس مـاتـم را هزار شکر نـمُردم که باز میبـیـنم کـتـیبههای عزا؛ مشکی مـحـرّم را برای عمه خود تا که روضه میخوانی به گریه شعـله زنی دودمـان آدم را دخـیل بستهام امسال قبل جان دادن ببینم اشک تو را روضه مجـسّم را به نور خویش عزاداری مرا پُر کن به سایهات بپذیر از گدات این کم را مرا شبیه شهیدان شهید عـشقت کن به بال شوق و بصیرت بگیر دستم را بـیـا؛ بـه رفـیـقـان رفـتـهام سـوگـنـد که با تو زار بگریم تمام این غم را
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقـا سـلام، مـاه مُـحـرّم شـروع شـد بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد آقا سـلام تـحـفۀ اشکی به من دهـید ماه گدایی من و چـشـمم شروع شد یـادم نـرفـته است نـگـاه شـما به ما از گـریههای ماه محـرم شروع شد قـد قامت الحسین که تشنه شهید شد شد قامت العـزا غم عالم شروع شد ده روز اعتکاف دو چـشمم برایتان در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد هاجر به پای روضه اصغر نشسته است تا این که جوشش زمزم شروع شد آقــا سـلام نـیـت گــریـه نــمــودهام شیرینترین عبادت ما هم شروع شد
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
من و این روضههـا الحـمـدلله مـن و یـــاد شــمــا الـحــمـدلله من و مـاه مُـحـرّم زنـده بـودن بــود حُـسـن عــطـا الـحـمـدلله نبودم، حق مرا سینه زنت کرد شـــدم اهــل بــکــا الـحــمـد لله من از دامـان پـاک مـادر خود تـو را گــشـتـم گــدا الـحـمـدلله من از هیأت هزاران خیر دیدم شــدم حــاجـت روا الـحـمـدلله سیاهیّ عزایت نور محض است کـه گـشـته رزق مـا الحـمـد لله رسد روزی که در سجده بگویم رســیــدم کـربــلا الـحــمـدلله؟
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کاش میشد به من زار بـهـایی بـدهی قـلـب تـاریک مـرا نـور ولایی بـدهی کاش میشد که قدم رنجه کنی یک لحظه پا بر این دیده گذاری و صفایی بدهی کاش میشد به دلم درد وصالت میبود تا تـو آیـی و بر این درد دوایی بدهی کور آن است که روی تو نـبیند مهدی کاش میشد که براین دیده ضیایی بدهی حسرتی بر دل من مانده و ای کاش مرا شب جـمـعـه سـفـر کـربـبـلایی بـدهی
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در محرم
مـاه غـم، مـاه عـزا، ماه محن بر تو بـادا تـسلیت یـابنالحسن در عـزای جدّ مظلومت حسین اشکهایت گشته جاری از دو عین شال غم افکندهای مولا به دوش ناله از دل میکشی با صد خروش گر نـبـودم تا تو را یاری کـنم آنـقـدر بـهـرت عـزاداری کـنم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زحمتت هستم و ایکاش دگر کم بشوم یا که نه … با نفس قدسیات آدم بشوم چه خیالات عجیبی، من و این بار گناه خواستم در نظر چشم تو مَحـرم بشوم اینهمه پیش همه رو زدم و خـوار شدم کاش یک بار فـقط پیش شما خم بشوم شـده بـازیچـۀ من ذکر دعـای فـرجت کاش عـامل به دعـاهای قـنـوتم بـشوم منتـظـرهای تو رگـبارِ بهاری هستـند کاش من هم ز غمت بارش نم نم بشوم انتـظار فـرجت راه حسین است فـقـط کاش لبـیـک، به پـیـغـام مُحـرّم بـشوم ذکر تو این شده که: کیست مرا یار شود!؟ نکـند جـای اضافـه شـدنـم کـم بشوم!؟ به عمل کار برآید نه به: جانم به فدات پای دار غم تو کاش که «میـثم» بشوم غبطه خوردم به شهیدان حریـم زینب آرزو میکنم ایکاش که من هم بشوم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
رخصت بده كه خیمـۀ مـاتم به پا كنیم پـیـراهـن سـیـاه بـه تـن بـا شمـا كـنـیم آیـد صـدا ز غیب كـه قـد قـامت العـزا رخـصـت بـده اقـامـۀ بزم عـزا كـنـیم در حـدّ مـا كه نیست ولـیكـن خـدا كند بر گـریـههای روز و شبت اقتـدا كنیم دو كاسه اشك و یك دل خونین ز داغ را آوردهایـم نـــذر غـــم كــربــلا كـنـیم موعود هل اتی چه شـود یك مُحّـرمی تو روضهای بخوانی و ما جان فدا كنیم بر ما بخوان تو روضۀ شیبالخضیب را تا گریه بر حسین سر از تن جدا كنیم »تكلیف انتـقام شهیدان بدوش توست« ای مـنـتـقـم بـرای ظهـورت دعا كنیم ماه محّرم است «وفائی» به ناله گفت با نالههای خویش جهان را صدا كنیم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سائـلی بـیچـارهام در بین راه افـتـادهام بیکـس و تنهـا شدم بیسرپـناه افتادهام باید امشب گریۀ سیری کنم بر حال خود بیحـیایی کردهام در قعـر چاه افتادهام هر چه دادی آبرویم در عوض هر روز و شب آبـرویت بُـردهام حال از نگـاه افتادهام دردسرشد این دو چشمیکه به هرجارفته است دیگر از حال دعا و اشک وآه افتادهام بر زبان گفتم تو را میخواهم اما در عمل هی دلت خون کردم و در اشتباه افتادهام نالههایم بین روضه بیاثر مانده ز بس بعـد هـیأتها دوبـاره در گـناه افتادهام خستهام از این گرفتاری ببین شرمندهام در بغل گیرم که من بیتکیه گاه افتادهام چارۀ کارم فقط راهی شدن تا کربلاست بـاز یاد آن حـریـم و بـارِگـاه افـتـادهام وای از آن لحظهای که خواهری ناله زده بـیبـرادر در مـیان یک سپـاه افـتادهام
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تا کی غریبانه در این کـنعـان بمانم؟! در انـتـظـار دیـدنـت گــریـان بــمـانـم تـا کـی منِ قـحـطـی زده بـین بیـابـان مـحــروم از بـاریـدن بـاران بـمـانـم؟! خیلی زیان دیدم از این دوران هجران نگـذار بیش از پیش در خـسران بمانم وقـتی دلـت را با گـنـاهـانـم شـکـسـتـم حـق من است آواره و حـیـران بـمـانم ای وای اگر بیدرد هجـرانت بـمیـرم ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم بالاتر از بیدردی اصلا محنتی نیست من دوست دارم بیسر و سامان بمانم مُـشـتم هـمـین که باز شد آواره گـشتم بـایـد هـمـیشه دست بر دامـان بـمـانـم ریزه خورت هستم، به من نفرین اگر که خـیـره به دست لطـف این و آن بـمانم بـین حـسـیـنـیه فـقـط جـریـان گـرفـتـم تـا آخـرش بـگـذار در جـریـان بـمانـم خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد تا کی به فکـر مـرقـد جـانـان بـمانم؟! پیـراهـنـش غـارت شد و باید هـمیـشه گـریـه کن آن پـیـکـر عـریـان بـمـانـم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بــاز هــم اشکِ مــرا آهِ تـو در آورده بـاز این شـال زِ حـالِ تو خـبـر آورده دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد ریخت این سیل و سر راه جگر آورده چـشم تو زخـم شده چـشم مرا باز کند خواندهای روضهای و باز ثـمر آورده بال و پر ریخته بودم که مرا فطرس برد بـالِ اُفـتـادهام از لـطـفِ تـو پَـر آورده تُـربتـت تـربـیـتـم کـرد و بـلا را بُرده خـاکِ تو هـمرَه خود چشم نظر آورده مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم بـاز پیـراهـنـی از عـرش مگـر آورده کوه هم موقع این روضه زمین میاُفتد داغِ سنـگــیـن شـمـا دردِ کـمـر آورده عـمۀ کـوچکت از خواب پرید و نالـید از سـفـر کـردۀ من نـیـزه خـبر آورده خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد وای در پـیـشِ لـبـت تَـرکـۀ تَـر آورده
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
هر قدر میخواهد این دل، این دلِ تنها تو را در عوض هرگز نمیخواهد دمی دنیا تو را خاكِ عالم بر سرِ دنیا، كه چشمِ دوستان جست و جو باید كند در سینۀ صحرا تو را تو ز رحمت خواستی دستم بگیری یوسفا لیک میراند گناه از خانههای ما تو را نـالـۀ آقـا بــیـایِ مـا كـجـا، آن نــالــهای كه زده در بینِ آن دیوار و در، زهرا تو را روز، روزِ توست، چون روزِ عمویِ توست، آه كم نخواهد داشت هرگز روزِ تاسوعا تو را گرچه میگویند هستی در تمامِ روضهها بیشتر حس میكنم در روضۀ سقّا تو را دستهـایم را دخـیـلِ دسـتِ آقـایـی كـنـم كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را با دَمِ "ای ساقی لبتشنگان" خواهیم خواند در عـزایِ ساقـیِ لبتـشنگـان، آقا تو را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم همهاش کار خودت بود خریدار شدیم خواب دیدیم که تو آمدهای اما حیف... صبح شد با جگر سوخته بـیدار شدیـم نـظرت آمد و دیـدیـم گـنهکـاری رفت نظـرت رفـت، وَ دیـدیم گـنهکار شدیم ذرّهای شانـۀ ما بـار غـمت را نکـشید گرچه یک عمر فقط نوکر سربار شدیم حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد شرمسار تو از این جمعۀ بسیار شدیم ز عـلاج دگران درد بُوَد خوش ما را نظـر لـطف تو دیـدیـم که بـیمار شدیم واقعاً جای سؤال است که از بهر ظهور ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟! لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی ست حیف جا مـانده از آن قافـلـۀ یار شدیم آرزو هـست بـبـیـنـیم هـمین زودی ها زائر نیمه شب صحـن عـلـمـدار شدیم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
زلـفی به بـاد داده پـریـشان تـرم کـنید آبـم کـنـیـد از غـم و بـاران تـرم کـنید از روضهای به روضه دیگر روانهایم از این که هست بیسر و سامان ترم کنید بر چشمهای من نمی از چشم خود دهید امشب کـنار لطف کـریمان، تـرم کنید من قـبـلـۀ دلـم متـمایـل به کـربـلاست من را حرم برید و مسلـمان ترم کـنید زخـمی شده ست سیـنـه ما پـای آهتان روضه بخوان که چاک گریبان ترم کنید خون میچکد ز گوشه چشمت عزیز دل امشب حسین گـفته و بیجان ترم کنید امشب خدا به کرب وبلا صبرتان دهد امشب چه روضهای ست خدا صبرتان دهد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
به بـزم مـاتـم جـدّت، بـیـا ابـا صالح شـده مـحـرّم جـدّت، بـیـا ابـا صالـح شعار صبح ظهور تو یا لثارات است به زیـر پـرچـم جـدّت، بیا اباصالح به اشک چـشم محـبـان سیـد الشهـدا که ریخت در غم جدّت، بیا اباصالح هنوز خـون گـلوی حسین میجوشد به حُـرمت دَم جـدّت، بـیا ابـا صالح چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است به اشـک نـم نـم جدّت، بیا اباصالح به لحظهای که به زانو، کشان کشان آمد کـنار عـلـقـمـه، جـدّت، بیا اباصالح نوای «انکسر ظهری» اَش بگوش آید به قـامت خـم جـدّت، بـیـا ابـاصالـح قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا به ذبـح اعـظـم جـدّت، بـیا اباصالح به جا به جا شدن آیههای یک سوره به جـسم درهـم جدّت، بـیا ابـاصالح یکی لـباس تنـش بُرده و یکی دیگر ربـوده خـاتـم جـدّت، بـیا ابـاصالـح دعـای آخــر او در مـیـان گـودالـی نـموده زَمـزَمـه جـدّت: بیا اباصالح
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
پـنهان کنم چگـونه هـویـدایی تو را یا بین سیـنه شـرح دل آرایـی تو را ظرف مرا شکستی و حالا نشستهام تا رو کـنم حـکـایـت لـیـلایـی تو را نفسی لک الوقاء... به عالم نمیدهم بـنـده شدن به درگـه مـولایی تو را خـیلی دعـا برای دلـم کـردهای ولی خـیلی شکستهام دل زهـرایی تو را در غـفلت زمانه فـرامـوش کـردهام درد غـریـبی و غـم تـنـهـایی تو را باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟ باید چه کـرد این هـمه آقایی تو را؟ دل مُـردهام ولـی به حـسیـنـیه آمـدم تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را با گریه گفت زینب کـبری، برادرم سنگی شکسته روی تماشایی تو را دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید برهم زده بـلاغت و شیـوایی تو را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سرد است بیحضور تو حال و هوای ما بغضش گرفته دست قنوت دعای ما وقتی که نیستی بخـدا بیحضور تو هر شب قدم زده غمِ تو پا به پای ما
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
درمـانـدهام…چـیزی نـدارم غـیر آهـم این قحـطی اشک دو چـشـمانم گـواهم اصلا حواسم به تو و تنهاییات نیست شـرمـنـده آقـای غـریـبـم، رو سـیـاهـم هـنـگـام مـعـصـیت به یـاد تـو نـبـودم تو گـریه کردی جای من بر اشتـبـاهم ای آبــرو دار! آبــرویــم را نــبــردی طوری که اصلا فکر کردم بی گناهم میترسم آخـر سر ز چـشمانت بیـفـتم بر این گدایت رحم کن ای تکـیه گاهم دیگـر برایم طاقـت و صبـری نـمـانده میافـتد آخـر سر به روی تو نگـاهم؟ اصلا مرا چه به وصال و شِکوه از هجر؟! وقتی که آنقدر از شما دور است راهم گیرم که بین معصیت بال و پرم سوخت گـیرم حـقـیری بینـوا در قـعـر چـاهم با ایـن هـمـه وضـع بـدم مـثـل تـو آقـا گـریـان شاه بیکـفـن هر صبحـگـاهـم جانها فـدای خواهری که ناله میزد: ای کـشـتۀ افـتـاده قـعـر قـتـلـگـاهـم… آخر تو را با قتل صبر از من گرفـتند حالا بـبـین بییـار و بیپشت و پناهـم خلخال و زیورها شده غارت چه سازم؟ هـمـراه دخــتـرهـات در بـنـد سـپـاهـم دور از وطن، ای جان من، تکّه حصیری جـای کـفـن آخـر بـرایـت شـد فـراهـم
: امتیاز
|